چکیده:
این نوشتار در پی یافتن عاملی است که سبب شده تا در روزگار معاصر نتوان «اسلامی» بودن معماری را از «غیراسلامی» بودن تشخیص داد. این امر فقط متوجه معماریهای غیرمذهبی نیست، بلکه مسأله در جایی است که طراحان یا نظریهپردازان، معماری را به اسلام منتسب میکنند. برای یافتن علت، موضوع در دو بخش یعنی بررسی نظریات و بررسی رویّههای عملیِ طراحی ارائه شده است. در نقد رویّههای نظری، سه گرایش اصلی نظری ‒گرایش عرفانی، گرایش فقهی و رویکرد اصولگرا ‒ در تبیین معماری اسلامی به نقد گذاشته شده است. تفوق ارزشهای نهاد معمارانه بر ارزشهای اسلامی و دید حداقلی به اسلام، ویژگی مشترک این رویکردهای نظری است. این ویژگیها در بخش عملی، با تمرکز بر طراحی مسجد در دوران تاریخی و دوران معاصر، اسلامیت طرحها در هر دو بازه به چالش گذارده شده است. در این بخش، منتهی شدن سیر عرفانی در تحلیل مسجد به امکان نوگرایی حداکثری در قالب واسازی مفاهیم دینی، با استناد به آثار نشان داده شده است. در پایان معضل اصلی در همۀ این گرایشهای نظری و عملی تحت عنوان «اسلام از معماری چه میخواهد» طرح و بحث شده است. از دید این نوشتار، راهحل موضوع، جانشانی یک سؤال ساده است: اسلام از معماری چه میخواهد؟ و این سؤالی است در مقابل آن سؤال که «معماری از اسلام چه میخواهد؟»؛ پرسشی که سنّتگرایان یا بومگرایان معماری در کشورهای اسلامی، سالهاست به آن پرداختهاند و برای اموری چون «ایده»، «کانسپت»، «مردمپذیر کردن معماری»، «روحانی کردن معماری» و بالأخره «اسلامی کردن معماری»، به اسلام یا منابع منتسب به آن رجوع کردهاند.